خاطره شخصی(آسانسور)

سلام بچه ها این قضیه شخصیه شخصیه

امروز دانشگاه بودم داشتیم برمیگشتیم خونه میخواستیم بریم اونور خیابون باید از پل عابر پیاد میرفتیم

اما پلش آسانسور داشت ما هم گفتیم با آسانسور بریم بالا

آسانسورش از اینا بود که وقتی سوار میشی از یه دره اما برای پیاده شدن باید از دره دیگه بری بیرون

عاغا ما سوار شدیم و کلی خندیدیم وقتی میخواسیم پیداه بشیم وقتی آسانسور ایستاد من زدم به در و

با داد گفتم ما گییییر افتادیم

کمکککککککک 

 هوا داره کم میاد

 یکی کمک کنه

 به دادمون برسید

عاغا دیدم دوستم کیفم را از پشت گرفت و گفت بیاااااااا دیونمون کردی

عاغا برگشتم دیدم چارتا زن و دختر دارن میخندن و منتظرن من برم بیرون

منم ریلکس گفتم بفرمایید داخل نوبت شماست

تا الان داشتم میخندیدم دوستام که دیگه هیچی

ترول